نوشته شده توسط : حامد

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا !



:: موضوعات مرتبط: جور واجور , ,
:: بازدید از این مطلب : 728
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

 

امروز بیش از هفت و نیم میلیارد نفر در سطح کره زمین پراکنده هستند و لحظه به لحظه این جمعیت در حال افزایش است. آنچه از افزایش جمعیت زمین نگران کننده تر و تکان دهنده تر می باشد، اختلافات دینی و تعصبات کور مذهبی و عقیدتی این مردم است؛ و متأسفانه این تعصبات مبدل به جرقه ای گشته که آتش افروز بسیاری از جنگ ها و قتل عام های بشر شده است.



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 626
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

 

آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند آدم های كوچك پشت سر دیگران سخن می گویند   آدم های بزرگ درد دیگران را دارند آدم های متوسط درد خودشان را دارند آدم های كوچك بی دردند   آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند آدم های كوچك عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند   آدم های بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند آدم های متوسط به دنبال كسب دانش هستند آدم های كوچك به دنبال كسب سود هستند   آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند كه پاسخ دارد آدم های كوچك می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند   آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند آدم های كوچك مسئله ندارند   آدم های بزرگ سكوت را برای سخن گفتن برمی گزینند آدم های متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند آدم های كوچك با سخن گفتن بسیار، فرصت سكوت را از خود می گیرند.



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 624
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

من مورچه ای رو مسخره

می کردم که سال ها عاشق

یک تفاله ی چایی بود

 

خودم رو فراموش کردم که

زمانی عاشق آشغالی بودم که

فکر می کردم آدمه !

 

.

 

.

 

.

 

والدین گرامی

 

اینقدر نگین

 

“وقتی ما سن شما بودیم

این جورخوب بودیم، اون

جورخوب بودیم”

 



:: موضوعات مرتبط: اس ام اس خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 645
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

سلام

 

از شرکت رب تبرک مزاحم میشم

 

میشه یه رب بغلتون کنم !؟

 

محض تبریک میگما !

 

.

 

.

 

.

 

عجب موجود سخت جانی ست دل !

 

هزار بار تنگ میشود ، میشکند ، میسوزد ، میمیرد و باز هم برایت میتپد !

 

.



:: موضوعات مرتبط: اس ام اس عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: اس ام اس عاشقانه , لاو تركوني ,
:: بازدید از این مطلب : 617
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

من خدایی دارم، كه در این نزدیكی است

نه در آن بالاها

مهربان، خوب، قشنگ.........چهره اش نورانیست

گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،

ساده تر از سخن ساده من

او مرا می فهمد

او مرا می خواند، او مرا می خواهد

او همه درد مرا می داند

 

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی

چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم

که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است

او خدایست که همواره مرا می خواهد...........

 

او مرا می خواند، او مرا می خواهد............

او همه درد مرا می داند................



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: متون , شعر هاي عاشقانه , حرف دل ,
:: بازدید از این مطلب : 608
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

من پذیرفتم شکست خویش را

 

پندهای عقل دور اندیش را

 

من پذیرفتم که عشق افسانه است

 

این دل درد آشنا دیوانه است

 

می روم شاید فراموشت کنم

 

با فراموشی هم آغوشت کنم

 

می روم از رفتنم دل شاد باش

 

از عذاب دیدنم آزاد باش

 

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

 

آرزو دارم ولی عاشق شوی

 

آرزو دارم بفهمی درد را

 

تلخی برخوردهای سرد را



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: متون , شعر هاي عاشقانه , حرف دل ,
:: بازدید از این مطلب : 576
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

باز دلم تنگ است.

باز چشمانم باران می طلبد

آسمان دلم پر از ابرهای سیاه دلتنگی شده !

باز من تنهایم و در این سكوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی كند

دل من باز كوچك شده !برای آنكه نمیدانم كیست ...

ولی غیبتش مرا می آزارد !

من خودم را گم كرده ام...!

كجا...؟

این را دیگر نمیدانم



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: اشعار , عاشقانه , غمگين ,
:: بازدید از این مطلب : 591
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 10 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

عشق یعنی همچو من شیدا شدن / عشق یعنی قطره در دریا شدن

عشق یعنی دیده بر در دوختن / عشق یعنی در فراغش سوختن . . .

 

 

الهی قلب غم آتش بگیرد / سیاهی دق کند ماتم بمیرد

الهی تا رفیق هست و زمان هست / کسی یاد تو را از من نگیرد . . .

عشق یعنی همچو من شیدا شدن / عشق یعنی قطره در دریا شدن

عشق یعنی دیده بر در دوختن / عشق یعنی در فراغش سوختن . . .

 

 

بچه که بودیم ،  بچه بودیم

بزرگ که شدیم ،  بزرگ که نشدیم هیچ

دیگه همون بچه هم نیستیم

برای عشق پاک بچه گیها دلم تنگ است . . .

 

 

الهی قلب غم آتش بگیرد / سیاهی دق کند ماتم بمیرد

الهی تا رفیق هست و زمان هست / کسی یاد تو را از من نگیرد . . .

 

 

من این اس ام اس رو نفرستادم ! موبایلم خودش داده !

مثل اینکه موبایلم خاطر خواه موبایلت شده !!

 

 

 

اگرچه نازنینان را وفا نیست / گلستانی جو باغ آشنا نیست

اگر بر چرخ هفتم پا گذارم / دلم یک لحظه از یادت جدا نیست . . .

 

 

 



 

سال ها بگذشته از میلاد من / کو یکی مردانه باشد یاد من

منو یک تنهایی و یک شمع روشن … خدایا نکند باد بیاید . . .

 

 

برام بمون ، بهونه باش برای دل سپردن / نزار که آروم بشه یه روزی بی تو مردن . . .

 

 

گر تو را از ابلهی کردم رها ، بر من ببخش

بر سر عشق ، نه بر مهر و رفا ، بر من ببخش . . .

 

 

راستی ثانیه ها نامردند / گفته بودند که بر می گردند

بر نگشتند و پس از رفتنشان / بی جهت عقربه ها می گردند . . .

 

 

عشق یا جان گیرد یا افسرده کند / گل باشی روزی تو را پژمرده کند

چه خوش باد گر به عشقت برسی / بدان گر نرسی خاطرت آزرده کند . . .

 

 

هیچکس هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا / چه می دانی تو از دیروز چه می دانم من از فردا

همین یک لحظه را دریاب که فردا می شوی تنها  . . .

 

 

فردا که باز هم خورشید طلوع کند ، باز من مثل همیشه ، استوارتر ، محکم تر

امیدوارانه تر ، چشم به راهت خواهم ماند ، خواهم ماند . . .



:: موضوعات مرتبط: اس ام اس عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: لاو , عاشقانه , عارفانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 623
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد ورفت

چون رمیدنهای آهو، ناز کردنهای او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کردو رفت

کهنه ای بودم برای اشکهای این وآن

هرکسی ما را به نوعی دستمالی کردورفت!

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت؛روی خاک خالی کردورفت

آرزویم با تو بودن بود،کوشیدم،ولی 

واقعیت را به من تقدیرحالی کردورفت



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: شعر , متن عاشقانه , غمگين ,
:: بازدید از این مطلب : 572
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 8 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

 

من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی

مشت برمهره تنهایی من پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت

بار ها دور زدی ذهن مرا گرداندی

 

ذکرها گفتی و به گفته خود خندیدی

از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست

بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت

عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود

تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن رشته ایمان دلم پاره شده است

من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟




:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: اشعار , عاشقانه , غمگين ,
:: بازدید از این مطلب : 836
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : یک شنبه 8 اسفند 1389 | نظرات ()